mazhabi دنیای مطالب |
|||
جمعه 9 تير 1391برچسب:تفسیر سورهى فرقان, :: 16:41 :: نويسنده : adel
تفسیر سورهى فرقانبسم اللّه الرّحمن الرّحیمتَبَارَكَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِى لِیَكُونَ لِلْعَــلَمِینَ نَذِیرًا(1)الَّذِى لَهُو مُلْكُ السَّمَـوَتِ وَالاَْرْضِ وَلَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ یَكُن لَّهُو شَرِیكٌ فِى الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَىْء فَقَدَّرَهُو تَقْدِیرًا(2) وَاتَّخَذُواْ مِن دُونِهِى ءَالِهَةً لاَّیَخْلُقُونَ شَیْـًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ وَلاَیَمْلِكُونَ لاَِنفُسِهِمْ ضَرًّا وَلاَ نَفْعًا وَلاَیَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلاَ حَیَوةً وَلاَ نُشُورًا(3) وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُواْ إِنْ هَـذَآ إِلاَّ إِفْكٌ افْتَرَلـهُ وَأَعَانَهُو عَلَیْهِ قَوْمٌ ءَاخَرُونَ فَقَدْ جَآءُو ظُـلْمًا وَزُورًا(4)وَقَالُواْ أَسَـطِیرُ الاَْوَّلِینَ اكْتَتَبَهَا فَهِىَ تُمْلَى عَلَیْهِ بُكْرَةً وَأَصِیلاً(5) قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِى یَعْلَمُ السِّرَّ فِى السَّمَـوَتِ وَالاَْرْضِ إِنَّهُو كَانَ غَفُورًا رَّحِیًما(6) وَقَالُواْ مَالِ هَـذَا الرَّسُولِ یَأْكُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِى فِى الاَْسْوَاقِ لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَكٌ فَیَكُونَ مَعَهُو نَذِیرًا(7) أَوْ یُلْقَى إِلَیْهِ كَنزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُو جَنَّةٌ یَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّــلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَّسْحُورًا(8) انظُرْ كَیْفَ ضَرَبُواْ لَكَ الاَْمْثَـلَ فَضَلُّواْ فَلاَیَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً(9) تَبَارَكَ الَّذِى إِن شَآءَ جَعَلَ لَكَ خَیْرًا مِّن ذَلِكَ جَنَّـت تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَـرُ وَیَجْعَل لَّكَ قُصُورَما(10) ترجمه:به نام خداوند بخشندهى مهربان1. بزرگ است بركات خدایى كه قرآن را بر بندهاش نازل فرمود تا براى جهانیان ترسانندهباشد. 2. آن خداى كه حكومت آسمانها و زمین مخصوص اوست و فرزندى اتّخاد ننموده[وفرزندى ندارد]و در حكومت و اُلوهیّت براى او همتایى نیست و هر چیز را او ایجاد كرد و اندازهگیرى نمود؛ اندازهگیرى نمودنى. 3.[ افراد كافر و مشرك] غیر از خدا، خدایانى اتخاد نمودند كه[آن خدایان] توانایى آفریدن چیزى را ندارند و خود مخلوق مىباشند و براى خود مالك زیان و نفع و مرگ و زندگى و حیات پس از مرگ نیستند. 4. افراد كافر[دربارهى قرآن] گفتند: كه این قرآن نیست مگر دروغى كه آن را از روى افترا[بهخدا]نسبت مىدهد و افرادى دیگر او را بر تدوین آن كمك كردند؛ همانا[با گفتن این كلام]ستم و ناروایى آوردند. 5.[و دستهاى دیگر] گفتند: این قرآن افسانههاى پیشینیان است كه آنها را نوشته و بر او بامداد و شامگاه خوانده مىشود. 6.[ اى پیامبر] بگو: این قرآن را كسى نازل فرموده كه پنهانى آسمانها و زمین را مىداند؛ همانا او آمرزگار و مهربان است. 7.[افراد معاند] گفتند: این چه پیامبرى است كه غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود؟ چرا بر او فرشتهاى نازل نشد تا به همراهى او ترساننده باشد؟ 8. یا بر او گنجى إلقا شود یا براى او بهشتى[و باغستانى] باشد كه از آن بخورد! افراد ستمگر[به نفس خود و دیگران] گفتند: شما پیروى نمىكنید مگر مردى افسون شده را. 9. بنگر اى پیامبر كه چگونه براى تو مثالها زدند و در نتیجه گمراه شدند و نتوانند راهى[بهسوى حق پیدا كنند.] 10. بزرگ است بركات خدایى كه هرگاه مشیّتش تعلّق گیرد براى تو بهتر از این قرارمىدهد[=بهتر از آنچه معاندان پیشنهاد كردند]باغستانهایى كه از زیر درختانش رودهایى جریان داشته باشد[و هرگاه بخواهد] براى تو كاخهایى قرار مىدهد. تفسیر:قریب چهارده قرن پیش آن گاه كه افتخار و مباهات به شعر و شاعرى و اُرجوزههاى ادبى در خطّهى عربستان از دلایل پیشرفت و شرافت قوم و قبیلهاى محسوب مىشد و فصاحت و بلاغت تنها عامل وجاهت مردمى منظور بود، قرآنمجید با بلاغت و فصاحتى كه رتبهاش از اذهان بُلَغا و گویندگان خارج بود، بیانىآورد كه عموم پیشوایان سخنورى آن زمان و زمانهاى بعد تا قیامت از آوردن مانند آن حتّى ده سوره و یا سورهاى عاجز ماندند. نخستین راهى كه پس از ایماننیاوردن خود در پیش گرفتند، بیان سخنانى بود كه عقل هر ذىشعورى به بىاساسى آن اعتراف دارد.قرآن و انذار مردمخداى متعال در آیاتى متعدد از قرآن شریف، مراتب انكار مشركان و پاسخ گفتههایشان را بیان مىفرماید.در ابتداى سورهى مباركهى فرقان پس از بیان صفت خاصهى آن ذات بزرگوار، كه وجودش مایهى بركت و بركات او فوق تصور است و آن قدر عظمتدار است كه فوق ادراك مدركان است، مىفرماید: «...نَزَّلَ الفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ...»(1) قرآن را كه فارق حق و باطل و جدا كنندهى آن دو از یكدیگر است بر بندهاش ـمحمد(صلى الله علیه وآله)ـ فرو فرستاد. «...لِیَكُونَ لِلْعَــلَمِینَ نَذِیرًا»(1) تا بدان وسیلهى هدایت بخش، مردم را از بدى عاقبت و بد فرجامىاعمال ناشایست بترساند و جمیع مكلفّان را با آن نور تابناك منوّر گرداند. صفت تَبارَكَ كه خاص ذات بارى تعالى است از جهت بركات او كه فوق ادارك است با نعمت و بركت نزول قرآن تناسب تام دارد؛ زیرا قرآن، عامل و موجد ایمان است و ایمان فوق نعمتها و ارزشش بالاترین است. وسیلهى آشنایى مخلوقات با خالق یكتا، آن هم تنها وسیلهاى كه از تطاول اغراض مصون مانده است، درك مصالح و مفاسد امور به وسیلهى قرآن است كه اگر این مِنهاج نبود وصول به درجات عالیهى ایمان هم محال مىنمود؛ پس بالاترین نعمتهاست. صفات خداوندآیات بعدى به وصف ذات اقدس او اشاره كرده است و مىفرماید:«الَّذِى لَهُ مُلْكُ السَّمَـوَتِ وَ الأَرْضِ وَلَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا و لَمْ یَكُن لَّهُ شَرِیكٌ فِى الْمُلْكِ و خَلَقَ كُلَّ شَىْء فَقَدَّرَهُ تَقْدِیرًا»(2) آن خدایى كه نازل كنندهى قرآن بر پیامبرش ـ محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) ـ مىباشد، پروردگارى است كه عالم هستى را ایجاد كرد؛ سلطنت آسمانها و زمین اختصاص به او دارد؛ فرزندى نگرفته؛ همتایى در حكومت بر هستى براى او نیست؛ كلیهى عالم آفرینش، زاییدهى قدرت بىكران اوست؛ اوضاع هستى رابه نحوى مقدر و منظم فرموده كه تصورش هم محال است و تجاوز از نظم و ترتیبى كه قدرت لایزال او معین فرموده، غیر ممكن خواهد بود. هر موجودى به نظم منظم خود در حركت است و تا مهلت معین به سیر خود ادامه خواهد داد. پروردگارى كه چنین نظم و ترتیب را در جهان هستى نمودار ساخت، سزاوار پرستش و مستحق عبودیت است؛ اما مردم مشرك و كفار از روى عناد و ازدستدادن استعداد قوّهى توحید، «و اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ ءَالِهَةً...»(3) ویژگىهاى بتهاخداى یگانه را رها كردند و به اصنام و اوثانى توجه كردند و خدایانى را پرستیدند كه قدرت آفرینش نداشته و ندارند:«...وَ هُمْ یُخلَقُونَ...»(3) و خودشان هم مخلوق و مصنوعاند؛ «...و لایَمْلِكُونَ لأَنفُسِهِمْ ضَرًّا و لاَ نَفْعًا...»(3) و توانایى دفع ضرر و جلب منفعت هم براى خود ندارند؛ «...وَلاَیمْلكون موتًا و لاَ حَیوةً و لا نُشُورًا»(3) و قدرت میراندن و زنده كردن و برگرداندن پس از مرگ را نیز ندارند. عقل سلیم حكم مىكند كه معبودان چنینى، لایق پرستش نیستند. تنها خداى متعال است كه شایستهى پرستش است نه جز او. گفتههاى كفّار دربارهى قرآن و پیامبر(صلى الله علیه وآله)سپس كلام مشركان و معاندان را مقابل قرآن شریف، بیان مىكند:«وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُواْ إِنْ هَـذَآ إِلاَّ إِفْكٌ افْتَرَلـهُ وَأَعَانَهُو عَلَیْهِ قَوْمٌ ءَاخَرُونَ...»(4) افراد كافر كه راه ایمان آوردن را برخود مسدود نموده بودند و با عناد، استعدادِ هدایت را از دست داده بودند، قرآن منُزَل از ساحت الهى را افترایى محسوب داشتند كه نبىّاكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) از نزد خود ساخته و بر مردم القا مىكند و دستهاى از یهود و اهل كتاب را كمك كار او در این افترا دانستند. «...فَقد جاءُو ُظـلْمًا وَزُورًا»(4) این بیان و این طرز سخن از منكران و كافران كه قرآن را ساختهى دست بشرى دانستند و حال آنكه خودشان كه امراى كلام و سخنورى بودند از آوردن سورهاى مانند آن عاجز ماندند؛ در حین عجز، چنین سخنى را گفتن، نمایندهى ظلم و دروغ آنان است. آنها دربارهى كلام آسمانى نظرى دیگر ابراز نمودند: «...و قالُوا أسطِیرُ الأوَّلینَ اكْتَتَبَهَا...»(5) و گفتند: این قرآن، افسانههاى پیشینیان و سرگذشتهاى آنان است كه از روى كتابهایشان نسخه بردارى و استنساخ كرده است: «...فَهِىَ تُمْلَى علیه بُكْرَةً وَأصیلاً»(5) و بامدادان و شامگاهان بر او املا مىشود تا آن را حفظ كرده و براى مردم ایراد كند. این سخنان را دربارهى پیامبر بیان كردند و حال آنكه خودشان ایمان داشتند كه «محمّد» داراى مقام نویسندگى نیست. نخست گفتههاى او را مفتَریات به حساب آوردند بعد گفتند: از نوشتههاى پیشینیان استنساخ كرده است! «قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِى یَعلم السّرَّ فِى السَّمَـوَتِ وَالاَْرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُورًا رَّحِیًما»(6) بگو: نازل كنندهى قرآن، خدایى است كه عالم الخفیّات است. «یعلم خائنة الأعین وماتُخْفِى الصّدور»[1]درباره حضرتش صادق است و بس. پنهان و آشكار در علم عین ذات او یكى است. گذشته و آینده و حال در مقابل علم غیر محدود او به یك كیفیت است. آن خدایى كه رحمتش بر هر چیزى وسعت دارد[2] و گناه بندگان را مىآمرزد، مُنزِّل قرآن است. پس از آن كلام مشركان و افراد كافر را در برابر وجود پیامبر نقل مىكند و مىفرماید: «و قَالُوا مالِ هـذَا الرَّسُولَ یَأْكُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِى فِى الأَسْواقِ...»(7) افراد كافر گفتند: این چه فرستادهاى است كه غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود، همانگونه كه ما غذا مىخوریم و در خیابانها راه مىرویم؟! به زعم باطل خود مىپنداشتند كه پیغمبر نباید؛ غذا بخورد و در بازارها راه برود و مردمان برطرفكنندهى احتیاجاتش باشند. «...لولا أُنزل إِلَیْه ملكٌ...»(7) مىگفتند: چرا بر او فرشتهاى نازل نشد كه كمك كار او در تخویف و انذار مردمان باشد؟ «أَوْ یُلْقَى إِلَیْهِ كَنزٌ...»(8) یا چرا گنج و مال و ثروتى كلان در اختیارش قرار داده نشد؟ «...أو تكون له جنّةٌ یَأْكُلُ مِنْهَا...»(8) یا چرا براى او باغستانى نمىباشد كه از میوهى آن ارتزاق نماید و ما هم از مال و ثروت و باغستان او بخوریم و پیروىاش نماییم؟ این حرفها را از پیش خود مىگفتند و خیال مىكردند كه واقعاً چنین كلماتى كه بیان مىكنند استدلالى است و با چنین سخنانى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را مىكوبند. سپس به افراد مؤمن و پیروان نبىاكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)مىگفتند: «...إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَّسْحُورًا»(8) شما با این عمل خود، به گفتار «محمد(صلى الله علیه وآله وسلم)» گرویدهاید و پاسخگوى او در دعواتش شدهاید و پیروى او را گردن نهادهاید. پیروى نمىكنید مگر فردى سحر شده و انسانى جنزده را! كه «العیاذ باللّه» از روى افسونى كه شده مشاعرش را از دست داده و چنین سخنانى را بیان مىكند! توجّه خداوند به پیامبرخداوند پس از نقل كلام باطل معاندان، خطاب به پیامبر مىفرماید:«انظُرْ كَیْفَ ضَرَبُوا لَكَ الأَمْثَـلَ فَضَلُّوا...»(9) بنگر چگونه احتمالاتى دربارهى تو دادند؟ زمانى تو را مسحور خواندند؛ گاهى تو را محتاج گفتند و برایت گنج و باغستان طلب كردند و زمانى هم ناقصت به حساب آوردند و برایت فرشتهاى یاور خواهان شدند؛ نتیجهى این حرف دور از حقیقت این شد كه «ضَلُّوا»، راه هدایت را از دست دادند و به بیراهه و گمراهى رفتند. «...فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً»(9) و راه بازگشت به سوى حق را هم ندارند، چون استعدادش را از دست دادند. «تَبَارَكَ الَّذِى إِن شَاءَ جَعَلَ لَكَ خَیْرًا مِّن ذلِكَ جَنَّـت تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأنْهَـرُ و یَجْعَل لكَ قُصُوراً»(10) عظیم است و بزرگ و صاحب بركات لایتصوّر آن خدایى كه هرگاه ارادهاش تعلق گیرد براى تو بهتر از این باغستانهایى قرار مىدهد كه از زیر درختانش رودهایى در جریان باشد و هرگاه مشیتش اقتضا كند كاخهایى چشمگیر و قصورى مشیّد و برافراشته برایت مىنهد. دربارهى جملهى: «...إِن شَآءَ جَعَلَ لَكَ خَیْرًا مِّن ذلِكَ...»(10) دو نظر بیان شده است: 1. هرگاه ارادهى خدا تعلق گیرد بهتر از اینهایى كه مىگفتند: (گنج، باغستان، همكارى فرشته) در دنیا به تو عنایت مىكند.[3] 2. هرگاه مشیت الهى تعلق گیرد (كه البته تعلق گرفته است) بهتر از آنچه پیشنهاد كردند در آخرت به تو مىدهد[4]. ممكن است هر دو جنبه را شامل شود. * * * بَلْ كَذَّبُواْ بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیرًا(11) إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّكَانِم بَعِید سَمِعُواْ لَهَا تَغَیُّظًا وَزَفِیرًا(12)وَإِذَآ أُلْقُواْ مِنْهَا مَكَانًا ضَیِّقًا مُّقَرَّنِینَ دَعَوْاْ هُنَالِكَ ثُبُورًا(13)لاَّتَدْعُواْ الْیَوْمَ ثُبُورًا وَحِدًا وَادْعُواْ ثُبُورًا كَثِیرًا(14) قُلْ أَذَلِكَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَآءً وَمَصِیرًا(15)لَّهُمْ فِیهَا مَا یَشَآءُونَ خَــلِدِینَ كَانَ عَلَى رَبِّكَ وَعْدًا مَّسْـُولاً(16) وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَیَقُولُ ءَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِى هَـؤُلاَءِ أَمْ هُمْ ضَلُّواْ السَّبِیلَ(17) قَالُواْ سُبْحَـنَكَ مَا كَانَ یَنمـبَغِى لَنَآ أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِنْ أَوْلِیَآءَ وَلَـكِن مَّتَّعْتَهُمْ وَءَابَآءَهُمْ حَتَّى نَسُواْ الذِّكْرَ وَكَانُواْ قَوْمَما بُورًا(18) فَقَدْ كَذَّبُوكُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفًا وَلاَ نَصْرًا وَمَن یَظْـلِم مِّنكُمْ نُذِقْهُ عَذَابًا كَبِیرًا(19) وَمَآ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَیَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَیَمْشُونَ فِى الاَْسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْض فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِیرًا(20) ترجمه:11. بلكه افراد كافر روز قیامت را تكذیب كردند و براى كسى كه روز قیامت را تكذیب كند آتش سوزانى را آماده نمودهایم.12. هرگاه آن آتش سوزان[دوزخ] آنان را از جایگاهى دور ببیند[=افراد كافر حالت خشم و خروش آن را درك مىكنند.] 13. هرگاه به مكان تنگى از آن افكنده شوند، در حالى كه به هم فشردهاند، در آن جا خواهان مرگ و هلاكت مىشوند. 14.[به آنان گفته مىشود:] خواهان یك مرگ و هلاكت مباشید؛ خواستار مرگى فراوان باشید. 15. بگو: آیا این[گنج و بوستانهاى دنیا] بهتر است یا بهشت جاودانى كه پرهیزگاران را وعده دادهاند كه آن بهشت دایمى براى ایشان پاداشى و بازگشتگاهى است. 16. براى ایشان است در آن جا هر چه بخواهند در حالى كه همواره در آن جا مىمانند[=اعطاى این نعیم همیشگى به آنان] وعدهاى است خواسته شده كه به عهدهى پروردگار تو مىباشد[و خدا وعدهى خود را عملى مىسازد.] 17. به خاطر بیاور روزى را كه خداى متعال مشركان و هر چه را سواى خداى یكتا مىپرستند محشور مىكند. پس از آن گویند: آیا شما این بندگانم را گمراه كردید، یا ایشان خود راه را گم كردند؟ 18.[معبودان باطل] گویند: خدایا، تو[از نقص و احتیاج و دارا بودن شریك] منزّهى. ما را سزاوار نیست كه به جز تو دوستانى بگیریم ولیكن تو ایشان و پدرانشان را كامیابى دادى تا این كه یاد كردن تو را فراموش كردند و این گروه[در نظام تقدیر و حكم الهى]قومى هلاك شده بودند[كه به اختیار خود به این مهالك گرفتار آمدند.] 19.[به گمراهان خطاب مىشود:] همانا خدایانتان آنچه را مىگفتید: تكذیب كردند پس نمىتوانید[عذاب را از خود] دفع كنید و توانایى یارى یكدیگر را[هم] ندارید؛ هر كه از شما ستم كند، او را عذابى بزرگ بچشانیم. 20. و ما پیش از تو هیچ پیمبرى نفرستادیم، جز آن كه ایشان بى شك غذا مىخوردند و در بازارها راه مىرفتند و برخى از شما را وسیلهى آزمایش برخى دیگر قرار دادیم؛ آیا صبر مىكنید؟ و پروردگار تو بیناست. تفسیر:علت انحراف معاندان و سرنوشت آنانعلت اصلى انحراف افراد منحرف و آنهایى كه حقیقت را در نهایت آشكارىاش انكار مىكنند، بىاعتقادى آنان نسبت به مبدأ و معاد است. مبدأ و معاد دو اصل محكم و دو زیربناى اساسى ایمان است. این دو اصل كه در قلب انسان استقرار یابد، اصول دیگر خود به خود مستقر مىشوند.خداى متعال در آیات مباركه مورد بحث پس از نقل كلام كافران مىفرماید: «بَلْ كَذَّبُوا بِالسّاعَةِ...»(11) ریشهى تمام این حرفهاى بىاساس، تكذیب روز قیامت است و خود به خود معلوماست كه تكذیب معاد با بىاعتقادى به مبدأ هم توأم مىباشد. بىاعتقادى به روزجزا سبب شده كه هر چه بخواهند بیان كنند؛ غافل از آن كه عاقبت سوئى درانتظارشان است. و سعیر و آتش ملتهب دوزخ، مهیاى سوزاندن آنان مىباشد؛ آن هم آتشِ فروزانى كه: «إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّكَانِ بَعِید سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظًا وَزَفِیرًا»(12) هرگاه از فاصلهاى دور، مسیر یك سال راه، آنان را نبیند، نشانههاى خشم و خروش آتش، آنان را به خود جلب مىكند. «و إِذَا أُلقُوامنها مكانًا ضَیِّقًا مقَرَّنینَ...»(13) و هرگاه در آن آتش ملتهب و فروزان كه آثار غیظ و خروش از آن نمودار است، افكندهشوند، ضیق مكان هم بر كثرت عذاب مىافزاید و در حالى كه دست و پایشان به قیود و سلاسل مقید است و یا توأم و قرین با شیاطینند، در آن مكان دهشتزاى مىباشند. «...دَعَوا هنالِكَ ثُبُورًا»(13) آن وقت در چنان حالتى صداى واویلا واثبورا از آنان بلند مىشود؛ ولى افسوس كه واویلا گفتن فایدهاى ندارد و گریز از آن عذاب دایم را مناصى نیست. این است كه از سوى فرشتگان مورد خطاب واقع مىشوند: «...لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُورًا وحِدًا وادْعُوا ثُبُورًا كَثِیرًا»(14) امروز كه روز درویدن نتیجه و اَخذ محصول عمر گذشته است، یك دفعه واویلا و واثبورا مگویید؛ بلكه با شروع قیامت، واویلا گفتن شما هم شروع گشت و ابتداى واثبورا گفتن است و این داد و فریادها به حال شما مفید نخواهد بود. سرنوشت پرهیزگاراناین بود نمونهاى از وضع گمراهان و مكذبان قیامت در آن محیط وحشتآور و اما سرانجام پرهیزگاران و آنهایى كه ترس از عذاب دوزخ از وقوع در معاصى و مهالك محفوظشان داشت، به بهشت جاویدان منتهى مىشود كه:«لهم فِیهَا مَا یَشَاءُونَ خَــلِدِینَ...»(16) هر چه بخواهند بهطور همیشگى، زمانى كه انتهایى ندارد، در اختیارشان گذارده مىشود و از تمام وسایل مفرح روح متمتعاند و بالاترین نعمت این كه از چنان عذابى ایمن و آسودهاند: «قُل أَذلِكَ خَیرٌ أَم جَنَّةُ الْخُلْدِ...»(15) آیا عاقلانه است كه انسان بر اثر پیروى هواى نفس، آن هم به مدتى محدود و اندك، چنان نعمتى را از دست بدهد و خویشتن را به كام مهیب دوزخ بیندازد؟ آیا وجدان سلیم چنین حكمى را مىكند كه انسان براى لذتى بىدوام و آنى، خود را از وعدهى تخلف ناپذیر الهى و عطاهاى غیر مجذوذ او و سعادت همیشگى كه انفصالى در آن نیست، محروم بدارد و به شهیق و زفیر و تغیظ آتش فروزان مبتلا سازد؟ كیفیت حشر مشركانپس از این مقایسه، در آن محیط سخن متوجه مشركان و معبودهاى آنان مىشود:«و یَوْمَ یَحْشُرهم و ما یَعْبُدُون مِن دُونِ اللَّهِ...»(17) روز قیامت را متذكر مردم شو كه خداوند افراد منحرف و معبودان خود را كه غیر از خدا مىپرستیدند، محشور مىگرداند؛ گوسالهپرستان و گوساله را، بتپرستان و اصنام و اوثانشان، پرستندگان عیسى و عُزیر و آن بزرگواران، مؤثردانندگان غیر خدا و مؤثردانستههایشان همه و همه را جمعآورى و محشور مىفرماید. «...فَیَقول...»(17) سپس خطاب مىشود به آن موجوداتى كه مورد پرستش واقع شده بودند: «...ءَأنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادى هـؤلاء...»(17) آیا شما این بندگان مرا گمراه كردید و به بیچارگى سوق دادید؟ «...أَمْ هُمْ ضَلُّواالسَّبیلَ»(17) یا خودشان وسایل گمراهى خویش را فراهم ساختند؟ آن اصنام و اوثان به نیروى پروردگار به نطق درآمده، هم نوا با ناطقان از معبودان گویند: «....سبحـنَكَ ما كَانَ یَنـبَغى لَنَا أَن نَتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِن أَولیَاءَ...»(18) پروردگارا! تو از داشتن شریك منزّه هستى و از این كه معبود مؤثرى غیر از تو باشد، مبرّایى؛ سزاوار پرستش، ذات یگانهى توست. ما را سزاوار آن نبود كه مردم را به عبادت خود دعوت كنیم و باعث شویم كه مؤثرى جز تو به حساب آورند. «...ولكِن مَتَّعْتَهم و ءَابَآءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ...»(18) بلكه نعمتهاى بىپایان و غیر محدود و لایحصاى تو بود كه باعث فراموشى آنان شد و گوش به تذكراتت ندادند. «...و كانوا قومًا بُورًا»(18) و نتیجهى فراموشى تذكرات، هلاكت آنان شد. استفاده از نعمتهاى الهى در غیر راه هدایت، موجب گمراهى آنان شد. به اختیار خود راه ضلالت را بر هدایت ترجیح دادند و نعمت خدا را در غیر موردش صرف كردند؛ نهاینكه «العیاذ باللّه» خدا آنان را گمراه كرده باشد. با این پاسخى كه در پى آن استفهام تقریرى داده شد، متعبدان به باطل از طرف ذات ذوالجلال مورد خطاب واقع مىشوند: «فَقَد كَذَّبُوكُم بِمَا تَقولُونَ...»(19) اى عبادت كنندگان به باطل كه خداى یگانه را رها كردید و غیر خدا را پرستیدید، معبودان شما از چنین اتّخاذى برائت مىجویند و گفتار شما را دربارهى اتخاذ آنان جهت عبودیت تكذیب مىكنند. «...فَما تَستطیعونَ صَرْفًا...»(19) شما را قدرت این نیست كه از عذاب دوزخ جلوگیرى كنیدو آنان را هم توانایى این نیست كه عذاب دردناك دوزخ را از شما منع كنند. «...و مَن یظْـلم مِنكُم نُذِقْهُ عذابًا كبیرًا»(19) هر كسى راه ظلم و ستم را پیش گیرد به عذاب بزرگ گرفتار مىشود. این جمله كلیت دارد و شامل هر كسى و هر ظلمى مىشود؛ اعم از ظلم به نفس و ظلم به غیر. عدم اطاعت از خداوند «ظلم» است. هر كسى نافرمانى خدا را شیوهى خود قرار دهد، ظالم و نتیجهى ظلم، چشیدن عذاب دردناك است. مخالفت با اوامر خداوند، موجب بالاترین خسارات به انسان است و این خود «عذاب كبیر» است كه انسان به كوشش و فعالیت خویش حداكثر بلایا و مصایب را براى خود تهیه نماید و از آن نِعم جاویدان، خویشتن را محرومسازد. سپس در جواب آنان كه گفتند: «...مَالِ هذا الرّسول یَأكُل الطَّعَامَ وَیمشى فِى الاَْسْوَاقِ...»(7) خطاب به پیامبر گرامىاش مىفرماید: «و مَا أَرْسَلنا قَبْلَكَ مِنَ المرسلینَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَیَأْكُلونَ الطَّعَامَ وَیَمْشُونَ فِىالاَْسْوَاقِ...»(20) فرستادگان قبل از تو و پیامبرانى كه پیش از تو بودند، نیز غذا مىخوردند و در بازارها بین انبوه اجتماعات راه مىرفتند؛ زیرا پیامبران براى هدایت اجتماعات آمدهاند و همیشه در امّ القراى هر نقطه پرتو هدایتبخش آنان تابیدن مىگرفته است. به این افراد منحرف و لجوج بگو: پیشینیان هم همینگونه بودند پس این اشكالى نیست كه بتواند بار مسؤلیت شما را سبك نماید. «...وَجَعَلنا بَعضَكُمْ لِبَعْض فِتْنَةً...»(20) [1] . «خیانت چشمها [دزدیده نگریستن] و آنچه را سینهها پنهان مىدارند، مىداند». (غافر/19) [2] . اشاره به آیهى 156 سورهى اعراف: «و رحمتى وسِعت كل شىء» [3] . ر ك: مجمع البیان، ج 7 ـ 8، ص 254. [4]. همان. نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ خودتون خوش آمدید موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() |
|||
![]() |