mazhabi دنیای مطالب |
|||
شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 8:56 :: نويسنده : adel
در یکی از مجالس مرحوم حاج ميرزا آغا جواد ملكى قدسسره يكى از حضّار غيبتى كرده بود؛ آن بزرگوار خيلى ناراحت شده و خطاب به غيبت كننده فرموده بود: چهل روز مرا به زحمت انداختى.(1) هرم بنحيان گفته: «به ملاقات اويس قرنى رفتم، پرسيد: براى چه اين جا آمدهاى؟ گفتم: آمدهام تا ساعتى با تو مأنوس باشم. اويس گفت: گمان نمىكنم كسى كه پروردگارش را بشناسد به غير او مأنوس شود. روزى شيخ ابوسعيد ابوالخير رحمهالله با صوفيان مىگذشتند به جائى رسيدند كه مستراح پاك همىكردند و نجاست بر راه بود؛ صوفيان همه به يك سوى گريختند و بينى بگرفتند. شيخ بايستاد و گفت: اى قوم دانيد كه اين نجاست با من چه مىگويد؟ گويد: دیروز در بازار بودم همه كيسههاى خويش بر من همىافشانديد تا مرا بدست آورديد؛ يك شب با شما صحبت بيش نكردم، بدين صفت گشتم؛ مرا از شما مىبايد گريخت يا شما را از من؟! فاضل محقق جناب آقا ميرزا محمود مجتهد شيرازى (رحمهالله) نقل فرمود از مرحوم حاج سيّد محمد على رشتى كه غالب عمرش در مجاهدات نفسانى و رياضات شرعى بوده كه فرموده بود: «آيتاللّه آخوند ملاّ حسينقلى همدانى (قدس سره) به يكى از شيوخ و بزرگان عرب دستور توبه داده بود و در مقدمه توبه موظف بود كه هر چه حقّالناس بر ذمّه دارد ادا كند. آن مرد نيز به فرموده استادش عمل كرد و پس از اداى همه حقوق مردمى بخاطرش رسيد كه روزى در حال غضب با شمشيرش دست يكى از ملازمان و نو كران خود را از بدنش جدا نموده است از دوستانش تقاضا كرد كه آن شخص را به نزد او بياورند وقتى حاضر شد، جريان كار و تصميم خود را با او گفت و اظهار ندامت نمود و دستور داد مبلغ زيادى پول حاضر كردند و گفت بابت ديه دست هر مبلغ كه مىخواهى از اين پول برگير. آن مرد راضى به گرفتن ديه نشد و از قبول آن امتناع ورزيد. شخص تائب دستور داد شمشيرش را حاضر كردند و به نوكرش گفت: من آماده قصاصم اين تو و اين شمشير و اين هم دست من؛ هر چه خواهى بكن. نوكر اندكى فكر كرد و سپس گفت: تو ستمى بر من كردهاى و بدون جهت مرا از نعمت دست محروم ساختى اكنون گيرم كه من دست تو را به قصاص بريدم، چه نتيجه به حال من خواهد داشت؛ من كه ديگر صاحب دست نخواهم شد. پس چه بهتر كه محاكمه من و تو همچنان براى روز قيامت بماند و داد خواهى در پيشگاه عدل الهى انجام گيرد. شخص تائب كه اين سخن شنيد، اميدش از هر طرف قطع شد و آتش بجانش افتاد و آن چنان بيچاره شد كه با تمامى غرورى كه داشت و مخصوص شيوخ عرب است شروع به گريه كرد. چون صداى گريهاش بلند شد، رحمت الهى او را دريافت خداى مقلّب القلوب دل صاحب حق را نرم كرد و به حال او رقّت آورد و گفت بدون ديه و قصاص تو را عفو نمودم. شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 8:45 :: نويسنده : adel
همين طور كه شيطان حاجات معنوى خود را از خداوند متعال طلب كرد يعنى همان حاجاتى كه به عبادات خود از خدا خواست تا آدم عليه السلام و اولادش را به انحراف بكشد - حاجات مادى خود را هم از خدا خوستار شد، و آنها را هم خداوند بزرگ به او تا روز موعود عنايت فرمود. شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 8:43 :: نويسنده : adel
نصیحت شیطان به حضرت نوح علی نبینا و آله و علیه السلام : شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 8:42 :: نويسنده : adel
شنيدم از مرحوم آيتاللّه سيّدمحمد رضوى كه فرمودند: شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 8:41 :: نويسنده : adel
ابن طاووس از يكى از پارسايان نقل كرده كه: طشت طلا چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:, :: 18:25 :: نويسنده : adel
انصاف چیز با حالیه و فقط انسان واقعی اون رو 1_خداوند به شیطان که هر سجدش چندین هزار سال طول میکشید گفت سجده کن ولی سجده نکرد و به خاطر تو انداختش بیرون وقسم خورد که انسان ها رو منحرف کنه حالا باکدوم طرفی ؟؟ شیطان یا خدا؟؟ 2_شیطان به خاطر عبادتش از خدا خیلی چیزها خواست که انسان رو زمین بزنه وخداوند داد ولی خدا چیزی به انسان داد که شیطانتو سر خودش میزد با اینکه همه چیز داشت اون هم فقط با ببخشید خدایا اشتباه کردم!!!!! 3_ خدا از همه موجودات تو رو بالاتر افرید (بر همه جهانیان تو را افضل قرار داد)بعد شکرش نمیکنی 4_ خدا برای تو زمین و اسمون و همه چیز رو مسخر کرد که فقط بندگی کنی واقعا انصاف تو بندگی نکنی 5_ اگه به دوستت ده بار نارو بزنی دیگه عمرا حرفت رو باور کنه و برگرده ولی ما بیش از هزار بار به خدا نارو زدیم ولی خداوند رحیم و تو رو میبخشه چون تورو دوست داره 6_ اگه مشکل پیدا کنی و همه درها بروت بسته بشه واز همه ادم و عالم ناامید بشی کی بهت کمک میکنه خدا دری رو برات باز میکنه که شاید حتی فکرش رو نکنی کدوم با معرفتی اینجوریه؟ 7_ اگه تو زمینت کسی وارد بشه و خلاف مقرراتت عمل کنه ببین چی کارش میکنی ولی تو زمین خدا ببسن چه کارهایی که نکردی وخدا باز هم بهت میگه دوست دارم برگرفته از آزادنگار: با خودم گفتم کاش به جای اینکه سفره های افطار برای عده ای متمکن پهن کنیم به فکر سر پناهی باشیم برای این زن تنها، حداقل در یکی از همین حسینیه ها، که مجبور نباشد ماه ها شب را تا صبح و صبح را تا شب در خیابان سر کند. اینجا محله خیابان ایران است! زرین خامه نبش خورشید. ساعت۱۱ شب است و ما به منزل بر می گردیم که حضور یک زن تنها در این ساعت از شب در کنار خیابان توجه مان را به خود جلب می کند. زن میانسالی در کنار خیابان روی یک جعبه چوبی نشسته است؛ نه، انگار خوابیده است. بله خوابیده. در کنارش دو کارتن و یک گاری می بینیم که احتمالا تمام دارایی اش از دنیاست. به نوشته آزادنگار، آنقدر خوابش عمیق بود که متوجه عکس گرفتن ما نشد. یادم آمد در زمستان ۸۹ هم یک بار این زن را همین جا دیده ام. خدا نکند از آن موقع تا حالا او آواره این خیابان باشد که کلاه همه ما که او را دیده ایم و بی تفاوت از کنارش گذشته ایم ، پس معرکه است. با خودم می اندیشم مومنین خیابان ایران در همین لحظه به چه خواب عمیقی فرورفته اند که متوجه می شوم نه خواب نیستند. هنوز مراسم افظاری روز اول ماه رمضانشان تمام نشده؛ این را از درهای باز حسینیه ها و جمعیتی که درون آنها در رفت و آمدند فهمیدم. با خودم گفتم کاش به جای اینکه سفره های افطار برای عده ای متمکن پهن کنیم به فکر سر پناهی باشیم برای این زن تنها، حداقل در یکی از همین حسینیه ها، که مجبور نباشد ماه ها شب را تا صبح و صبح را تا شب در خیابان سر کند. به عکس آن زن نگاه می کنم که چقدر با حیاست. تمام شب را نشسته می خوابد و با پارچه کهنه ای که دارد پاهایش را می پوشاند! منبع: پرشین وی درباره وبلاگ به وبلاگ خودتون خوش آمدید موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() |
|||
![]() |