mazhabi دنیای مطالب |
|||
شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:57 :: نويسنده : adel
اميرالمؤمنين على (ع ) در يكى از جنگ ها بر استرى سوار بود. او را گفتند: اى اميرالمؤمنين ! اى كاش بر اسبى مى نشستى ! و او گفت : من ، از آن كه حمله آرد، نگريزم و به آن كه گريزد نيز حمله نبرم . و استرى مرا كافى ست... بزرگی شنيد كه مؤ ذنى اذان مى گفت...گفت : غفلت شديدست و دعوت ، مكرر.. زاهدى پير زن آسيابان را گفت : گندم مرا آرد كن ! و گرنه به دعا خواهم كه خرت سنگ شود.. زن گفت : خر رها كن ! و دعا كن ! تا گندمت ، آرد شود.. شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:55 :: نويسنده : adel
علی (ع) فرمود: چون شكم از مباح پر شود، چشم از شناخت صلاح كور شود. چون بلايى بر تو روى آرد، بر آن بنشين ،زیرا تلاش تو بر آن مى افزايد. چون بينى كه پيوسته بلا بر تو فرود آيد، بدان كه خداوند ترا بيدار كرده است . اگر خواهى ترا فرمان برند، آن خواه كه بر آن توانا هستى . اگر آن چه خواهى نيست ، آن خواه كه هست . چون زاهدى از مردم بگريزد. او را طلب كن..با دشمن خويش مشورت كن! تا از راى او، اندازه دشمنى و نيتش را بدانى . شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:54 :: نويسنده : adel
بزرگی فرمود : نصيب مومن از تو سه چيز بايد که بود . يکی آنکه اگر منفعتی نتوانی رسانيد مضرتی نرسانی ؛ و اگر شادش نتوانی گردانيد باری اندوهگن نکنی ؛ و اگر مدحش نگويی باری نکوهش نکنی بزرگی انفاق مى كرد. او را گفتند: چرا فرزندانت را چيزى ننهى ؟ گفت : از خدا شرم دارم كه آنان را به ديگرى بسپارم عابدى ، در دعاى خويش ، چنين مى گفت : خدايا! مرا به آتش انداز! كه چون منى ، جراءت آن ندارد كه از تو بهشت خواهد. روزى معاويه به يكى از يمنى ها گفت : از شما نادان تر نبوده است . زيرا زنى بر آنان فرمانروايى داشته است . و او، به پاسخ گفت : نادان تر از قبيله من ، دودمان تواند كه چون پيامبر خدا (ص ) آنان را فرا خواند، گفتند: پروردگارا! اگر اين بر حق است ، از آسمان بر ما سنگ ببار! و نگفتند كه : پروردگارا اگر اين بر حق است ، ما را به سوى او هدايت كن ! پادشاه هند، نامه اى طولانى به هارن الرشيد نوشت و در آن ، او را تهديد كرد. هارون ، به پاسخ نوشت : پاسخ آنست كه ببينى ، نه بخوانى . از امثال عرب است كه گويند: بزغاله اى بر پشت بامى ، به گرگى كه از پايين مى گذشت دشنام داد. گرگ گفت : تو مرا دشنام نمى دهى ، بل جاى تست كه مرا دشنام مى دهد. شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:48 :: نويسنده : adel
عربى بر گور (هشام بن عبدالملك ) ايستاده بود، كه يكى از خدمتگاران او، بر گورش مى گريست و مى گفت : پس از تو، چه ها ديديم ! اعرابى گفت : اگر او زبان مى داشت ، ترا مى گفت كه آن چه او ديده است ، بسى بدتر از آن چه تو ديده اى بوده است . زاهدى پير زن آسيابان را گفت : گندم مرا آرد كن ! و گرنه به دعا خواهم كه خرت سنگ شود.. زن گفت : خر رها كن ! و دعا كن ! تا گندمت ، آرد شود.. درباره وبلاگ به وبلاگ خودتون خوش آمدید موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() |
|||
![]() |